English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (4676 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demonstrate U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrates U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrating U نشان دادن نحوه کار چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
demonstration U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrations U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demo U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
Other Matches
direction U دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
simulation U عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulations U عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
to jump at something [colloquial] U به چیزی واکنش نشان دادن
representations U عمل نشان دادن چیزی
representation U عمل نشان دادن چیزی
debunk U توخالی بودن چیزی را نشان دادن
do a job on <idiom> U بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
show one's (true) colors <idiom> U نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
manual U کتابچهای که نحوه نصب سیستم را نشان میدهد
MAPI U که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را نشان میدهد
manual U کتابچهای که نحوه استفاده از سیستم یا وسیله را نشان میدهد
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
manual U متنی که نحوه استفاده از سیستم یا نرم افزار را نشان می دهند
demo U قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demonstrations U قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demonstration U قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
to react to something U واکنش نشان دادن به چیزی [مهندسی برق] [مهندسی ماشین آلات]
to respond to something U واکنش نشان دادن به چیزی [مهندسی برق] [مهندسی ماشین آلات]
interchange file format U استانداردی که نحوه ذخیره سازی داده در Amiga و برخی برنامههای گرافیکی را نشان میدهد
structuring U نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
structures U نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
structure U نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
functional U مربوط به نحوه کار چیزی
performances U نحوه کار کسی یا چیزی
performance U نحوه کار کسی یا چیزی
DV I U سیستمی که نحوه فشرده سازی و نمایش سیگنالهای صوتی و تصویری روی کامپیوتر را نشان میدهد
epp U استانداردی که نحوه ارسال داده با سرعت بال روی اتصال پورت موازی را نشان میدهد
table U ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tables U ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tabling U ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tabled U ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
primers U کتاب راهنما یا کتار دستورات ساده و مثالها که نحوه کار برنامه یا اپراتورهای سیستم جدید را نشان میدهد
primer U کتاب راهنما یا کتار دستورات ساده و مثالها که نحوه کار برنامه یا اپراتورهای سیستم جدید را نشان میدهد
print U عمل محصول نرم افزاری که به کاربر امکان میدهد که نحوه فاهر شدن صفحه هنگام چاپ را نشان دهد
printed U عمل محصول نرم افزاری که به کاربر امکان میدهد که نحوه فاهر شدن صفحه هنگام چاپ را نشان دهد
prints U عمل محصول نرم افزاری که به کاربر امکان میدهد که نحوه فاهر شدن صفحه هنگام چاپ را نشان دهد
cumulative delivery diagram U منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
indication U علامت یا چیزی که نشان دهد
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
flag U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
model U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
models U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
graphical U مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است
modelled U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
marks U علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
quantifier U علامت یا نشانهای که حجم یا محدوده چیزی را نشان دهد
mark U علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
modeled U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
indicator U چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
indicate U نشان دادن
exerting U نشان دادن
exerted U نشان دادن
demonstrates U نشان دادن
register U نشان دادن
exert U نشان دادن
registering U نشان دادن
ante U نشان دادن
demonstrating U نشان دادن
indicates U نشان دادن
actuate U نشان دادن
registers U نشان دادن
indicated U نشان دادن
imbody U نشان دادن
exerts U نشان دادن
introduce U نشان دادن
runs U نشان دادن
point U نشان دادن
visions U یا نشان دادن
introduces U نشان دادن
adumbrate U نشان دادن
to put forth U نشان دادن
introducing U نشان دادن
introduced U نشان دادن
showŠetc U نشان دادن
run U نشان دادن
evinces U نشان دادن
demonstrated U نشان دادن
evince U نشان دادن
showed U نشان دادن
show U نشان دادن
to show up U نشان دادن
demonstrate U نشان دادن
shows U نشان دادن
evincing U نشان دادن
vision U یا نشان دادن
evinced U نشان دادن
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
louts U نفهمی نشان دادن
rubricate U قرمز نشان دادن
playoff U نشان دادن فیلم
cough up <idiom> U بی تمایلی نشان دادن
react U واکنش نشان دادن
decorating U نشان یامدال دادن به
rubricize U قرمز نشان دادن
blaze U باتصویر نشان دادن
blazed U باتصویر نشان دادن
blazes U باتصویر نشان دادن
lout U نفهمی نشان دادن
decorates U نشان یامدال دادن به
playoffs U نشان دادن فیلم
adumbration U نشان دادن خلاصه
reacted U واکنش نشان دادن
pretypify U قبلا نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit . U خودی را نشان دادن
pragmatize U واقعی نشان دادن
by show of hands U با نشان دادن دست
forces U خشونت نشان دادن
decorate U نشان یامدال دادن به
reacting U واکنش نشان دادن
keep at something U پشتکار نشان دادن
reacts U واکنش نشان دادن
prefigure U از پیش نشان دادن
measure U اندازه نشان دادن
graphs U با نمودار نشان دادن
foreshown U از پیش نشان دادن
emblem U با علایم نشان دادن
to be illustrative of U با عکس نشان دادن
marshaling U به ترتیب نشان دادن
emblems U با علایم نشان دادن
squirms U ناراحتی نشان دادن
showdown U نمونه نشان دادن
squirmed U ناراحتی نشان دادن
squirm U ناراحتی نشان دادن
graph U با نمودار نشان دادن
marshal U به ترتیب نشان دادن
marshaled U به ترتیب نشان دادن
marshals U به ترتیب نشان دادن
displaying U نشان دادن اطلاعات
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
displays U نشان دادن اطلاعات
marshalled U به ترتیب نشان دادن
displayed U نشان دادن اطلاعات
display U نشان دادن اطلاعات
emote U هیجان نشان دادن
image U نشان دادن تصویر
to hang back U بیمیلی نشان دادن
showdowns U نمونه نشان دادن
hang back U بی میلی نشان دادن
prefigured U از پیش نشان دادن
responded U واکنش نشان دادن
exemplified U بانمونه نشان دادن
televising U با تلویزیون نشان دادن
televises U با تلویزیون نشان دادن
televised U با تلویزیون نشان دادن
televise U با تلویزیون نشان دادن
squirming U ناراحتی نشان دادن
prefiguring U از پیش نشان دادن
respond U واکنش نشان دادن
force U خشونت نشان دادن
forcing U خشونت نشان دادن
exemplifies U بانمونه نشان دادن
for crying out loud <idiom> U نشان دادن عصبانیت
exemplify U بانمونه نشان دادن
exemplifying U بانمونه نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن عاطفه
prefigures U از پیش نشان دادن
responds U واکنش نشان دادن
emblematize U بطور کنایه نشان دادن
represented U بیان کردن نشان دادن
Recent search history Forum search
2New Format
1To be capable of quoting
2مهرآسا
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1اصلاح ترجمه
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1confinement factor
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com